جدول جو
جدول جو

معنی سنبل زر - جستجوی لغت در جدول جو

سنبل زر
(سُمْ بُ لِ زَ)
کنایه از منقل و انگشت دان. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری). رجوع به سنبلۀ زر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سنگ زر
تصویر سنگ زر
محک، سنگی که طلا یا نقره را به آن می مالند و عیار آن ها را آزمایش می کنند، وسیله ای برای امتحان یا تعیین ارزش چیزی، سنگ محک
فرهنگ فارسی عمید
(سُمْ بُ لَ / لِ یِ زَ)
کنایه از منقل و آتش و آتشدان. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) :
سرد است سخت سنبلۀ زر بخرمن آر
تا سستیی بعقرب سرما برافکند.
خاقانی.
رجوع به سنبل زر شود
لغت نامه دهخدا
(سُمْ بُ لِ تَ)
کنایه از زلف و خط و خال. (آنندراج). کنایه از خط جوانان و زلف خوبان. (برهان) (ناظم الاطباء) :
صد پیل وار خواهدم از زر خشک از آنک
مشک است پیل بالا در سنبل ترش.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ زَ)
محک. (غیاث) (آنندراج). سنگی که ریزه های زر بر آن باشد یا با زر نقش شده باشد:
قلم بگیر که سنگ زر است نوک قلم
بدو پدید شودمان که تو کهن گرهی.
ناصرخسرو.
از بس که خازن تو بزوار زر دهد
باشد چو سنگ زر کف دستش بزرنگار.
سوزنی.
، مثقال و آن یک دوم و سه سبع درم بوده است. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سنگ زر
تصویر سنگ زر
محک، سنگی که ریزه های زر بر آن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنگ زر
تصویر سنگ زر
((سَ گِ زَ))
سنگ زر، سنگی که با آن عیار طلا را می آزمایند، آزمایش، محک
فرهنگ فارسی معین