کنایه از منقل و آتش و آتشدان. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) : سرد است سخت سنبلۀ زر بخرمن آر تا سستیی بعقرب سرما برافکند. خاقانی. رجوع به سنبل زر شود
کنایه از منقل و آتش و آتشدان. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) : سرد است سخت سنبلۀ زر بخرمن آر تا سستیی بعقرب سرما برافکند. خاقانی. رجوع به سنبل زر شود
کنایه از زلف و خط و خال. (آنندراج). کنایه از خط جوانان و زلف خوبان. (برهان) (ناظم الاطباء) : صد پیل وار خواهدم از زر خشک از آنک مشک است پیل بالا در سنبل ترش. خاقانی
کنایه از زلف و خط و خال. (آنندراج). کنایه از خط جوانان و زلف خوبان. (برهان) (ناظم الاطباء) : صد پیل وار خواهدم از زر خشک از آنک مشک است پیل بالا در سنبل ترش. خاقانی
محک. (غیاث) (آنندراج). سنگی که ریزه های زر بر آن باشد یا با زر نقش شده باشد: قلم بگیر که سنگ زر است نوک قلم بدو پدید شودمان که تو کهن گرهی. ناصرخسرو. از بس که خازن تو بزوار زر دهد باشد چو سنگ زر کف دستش بزرنگار. سوزنی. ، مثقال و آن یک دوم و سه سبع درم بوده است. (یادداشت بخط مؤلف)
محک. (غیاث) (آنندراج). سنگی که ریزه های زر بر آن باشد یا با زر نقش شده باشد: قلم بگیر که سنگ زر است نوک قلم بدو پدید شودمان که تو کهن گرهی. ناصرخسرو. از بس که خازن تو بزوار زر دهد باشد چو سنگ زر کف دستش بزرنگار. سوزنی. ، مثقال و آن یک دوم و سه سبع درم بوده است. (یادداشت بخط مؤلف)